پارت صد و چهل و یکم

زمان ارسال : ۱۹۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

چیزی از عروسی نفهمیده بود. حتی وقت‌هایی که نگاهش بند آوا نبود، حواسش حوالی او چرخیده بود. می‌توانست وقار را هم به محسناتی که از او دیده بود اضافه کند و به خودش این حق را بدهد که آزادانه به او فکر کند و او را بشناسد. در طول مراسم یکی دو بار دیگر سر میزشان رفته و به بهانه‌ی هم صحبتی با آراد و ایجاد صمیمیت دقایقی را کنارشان سپری کرده بود. آراد مرد خوش مشربی بود و کاملا معلوم بود اعتماد به نفس

1474
477,537 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    20

    آنقدر عالی بودکه تو کلمه نمگنجه 😘😍🤩

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    نگاهتون پر مهره🙏🏻🥰🥰🥰

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    بی نظیره

    ۶ ماه پیش
  • ملیحه

    ۴۱ ساله 00

    قشنگ بود

    ۶ ماه پیش
  • اسرا

    20

    بایددیدصدراچطور می خواهدبه آوانزدیک بشه

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    00

    👏👏👏🙏⚘

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید